لَک‌لَک

سلام! کاربر مهمان

لَک‌لَک

ℜ ترجمه برگزیده و برنده‌ی مسابقه انجمن در بخش ترجمه داستان کوتاه عربی در سال 1403 ℜ

روزی کشاورزی دید که پرندگانی ذرت‌هایی را که تازه کاشته‌ بود خراب می‌کردند؛ به همین دلیل در مزرعه‌اش دامی گسترد تا آنها را بگیرد. صبح روز بعد که به سراغ دام رفت تعدادی پرندّه خرابکار همراه با یک لک‌لک به دام افتاده‌ بودند. لک‌لک فریاد کشید: «لطفا مرا آزاد کن. من از این ذرتی که کاشته‌ای نخورده‌ام  و هیچ کاری که به تو آزاری برساند نکرده‌ام. می‌بینی که من فقط یک لک‌لک بیچاره‌ام. من یکی از رام‌ترین پرندگانم و به پدر و مادرم احترام می‌گذارم، من …» اما کشاورز حرفش را قطع کرد و به او گفت: «شاید همة اینهایی که گفتی درست باشد، می‌توانم  بگویم که کافی هم هست، اما من تو را همراه آن پرندگانی که محصولاتم را از بین برده‌اند گرفته‌ام و تو هم باید به سرنوشت گروهی که همراهشان بوده‌ای دچار شوی.»
سپس همة آن‌ها را کشت و آنچه بر سر لک‌لک آمد به سبب دوستانش بود!

بکوش که با نیکان همراه شوی، چون مردم تو را از روی دوستان همراهت قضاوت می‌کنند.

پیوند کوتاه: https://tiaap.ir/oPmH4

About The Author

ساناز کمالی
ساناز کمالی
دانش‌آموخته مترجمی زبان انگلیسی - عضو گروه اجرایی انجمن صنفی مترجمان البرز - مترجم آزاد - دارای سه اثر ترجمه شده در حوزه کودک و نوجوان

No Comments

Leave a Reply