سی‌و‌سومین نشست ادبی (نقد و بررسی کتاب طاعون)

سلام! کاربر مهمان

سی‌و‌سومین نشست ادبی (نقد و بررسی کتاب طاعون)

 

میزگرد نقد کتاب طاعون٬ اثر آلبر کامو

خوانش طاعون در متن کرونا

پنجشنبه ۵ تیرماه ۱۳۹۹ ساعت ۱۸ الی ۲۰

منتقدان: محمد قاسم‌زاده٬ رضا عابد٬ ستار جلیل‌زاده

انجمن صنفی مترجمان البرز

این جلسه به دعوت انجمن صنفی مترجمان البرز در دفتر انجمن و با حضور منتقدان و جمع کوچکی از ادب دوستان از ساعت ۱۸ تا ۲۰ روز پنجشنبه ۵ تیرماه ۱۳۹۹ و با رعایت پروتکل‌های بهداشتی و حفظ فاصله‌گذاری اجتماعی بین معدودِ حاضران در سالن برگزار شد. سایر علاقه‌مندان٬ این نقد را از طریق اینستاگرام به شکل زنده دنبال کردند.

در ابتدای جلسه٬ رضا عابد ضمن ارائه‌ی مقدمه‌ای کوتاه در باب این جلسه و برشمردن شباهت شرایط اجتماعی حاکم برفضای کتاب «طاعون» با شرایط «دنیای کرونا‌زده‌ی امروزی» و معرفی منتقدان٬ شرح کوتاهی از مضمون کتاب طاعون را بیان کرد. سپس منتقدان به بحث و بررسی این کتابپرداختند.

قاسم‌زاده: کتاب طاعون را سه بار خوانده‌ام. در دفعات اول و دوم٬ فقط خواننده‌ی کتاب بودم٬ اما دفعه‌ی سوم یعنی همین أواخر- این داستان را زندگی کردم. من متعلق به نسلی هستم که با بیماری‌های همه‌گیر (اپیدمی‌ها) آشنا نبود و فقط در مورد آن‌ها در کتاب‌ها مطلب خوانده بود. نسل من فقط با اپیدمی ایدز آشنا بود و درمورد این بیماری نیز خود را در حاشیه و دور از بحران می‌دانست. اپیدمی‌های دیگری مثل سارس و ابولا هم در عصر حاضر رخ داده است٬ اما به‌علت دور بودن منطقه‌ی جغرافیایی آن‌ها از محل زندگی‌مان٬ اهمیت چندانی برای ما نداشتند. اما کرونا آمد و اولین اثر آن بر زندگی‌ ما این بود که فهمیدیم دیگر نمی‌توانیم عزیزان و دوستانمان را ببینیم.

اپیدمی‌ها ( مثلاً طاعون و کرونا) روی روابط بین انسان‌ها تاثیر می‌گذارد و حتی انسان‌ها را به انزوا می‌کشاند. بزرگ‌ترین ضربه‌ی اپیدمی‌ها به انسان این است که الگوهای متداول زندگی را متحول می‌کند. غالباً زندگی و مرگ یک انسان طبق روال مشخصی رخ می‌دهد. فرد به دنیا می‌آید٬ زندگی می‌کند و می‌میرد و سپس او را در قبری قرار می‌دهند و مشخصات تولد و مرگش را روی آن ثبت می‌کنند. اما در اپیدمی٬ زندگی و به‌خصوص مرگ افراد دستخوش تغییری نامطلوب می‌شود. درچنین شرایطی به کرات پیش آمده که مرده‌ها را دستجمعی در گور قرار داده و دفن کرده‌اند.

درمورد کرونا باید بگویم وضعیت این بیماری از اپیدمی گذشته و به پاندمی رسیده است٬ یعنی منطقه‌ی جغرافیایی بسیار وسیعی را دربرگرفته است.

در بیماری‌هایی مثل کرونا و طاعون٬ لمس فیزیکی بین انسان‌ها به‌شدت محدود می‌شود یا از بین می‌رود. بیماری‌های واگیردار انسان‌ها را از عزیزانشان دور می‌کند. عده‌ای با رنج و بیماری دست‌به‌گریبان خواهند بود و عده‌ای دیگر با غم تنهایی.

در کتاب «طاعون»٬ اُتون (قاضی) پس از مرگ فرزندش متحول می‌شود. فردی خشن و بدرفتار که حتی با خانواده‌ی خودش رفتاری ناشایست داردبه حدی تحت‌تاثیر شرایط طاعون قرار می‌گیرد که داوطلب می‌شود تا از بیماران پرستاری کند.

درمقابل٬ کوتار فردی است که منافعش با شیوع کرونا درارتباط است و باپایان یافتن بیماری دچار جنون می‌شود.

واقعیت این است که اپیدمی‌ها فرد را متحول می‌کنند. انسان بعد از اپیدمی دیگر همان فرد قبلِ از بیماری نیست. پس٬ کسانی که کرونا را پشت سر می‌گذارند٬ بسیار قوی خواهند شد و دیگر از مشکلات کوچک وحشتی به دل راه نخواهند داد.

عابد: وقایع کتاب «طاعون» در شهر اوران اتفاق می‌افتد. این شهر واقعاً وجود دارد٬ اما در این داستان شهری تمثیلی محسوب می‌شود با جمعیتی حدود ۲۰۰ هزارنفر. برای شناخت هر سرزمین باید به سه مورد دقت کنیم:

– مردم آن‌ مرزوبوم چطور دادوستد می‌کنند٬

– مردم آن مکان چطور عاشق می‌شوند و

– مردم آن سرزمین چطور می‌میرند.

در شهر اوران خبری از تولید نیست و همه‌ی روابط به دادوستد و بازرگانی محدود می‌شود. پس مردم تحت تاثیر شرایط بیماری٬ عشق را فراموش می‌کنند و مرگ از راه می‌رسد. در حقیقت٬ صحبت از مرگامرگ است و درچنین شرایطی هرکس ساز خود را می‌نوازد.

جلیل‌زاده: ابتدا می‌خواهم بخشی از رمان را برای شما بخوانم:

« بلا معمولاً چیز مشترکی است٬ ولی وقتی که به‌طور ناگهانی برسرتان فرود می‌آید به زحمت آن را باور می‌کنید. در دنیا همان‌قدر که جنگ بوده طاعون هم بوده است. با وجود این طاعون‌ها و جنگ‌ها پیوسته مردم را غافلگیر می‌کنند. دکتر ریو نیز مانند همه‌ی همشهریان ما غافلگیر شده بود و به این ترتیب است که باید تردیدهای او را درک کرد. باید درک کرد که او در میان اضطراب و یقین خاموش ماند. وقتی که جنگی درمی‌گیرد٬ مردم می‌گویند:ادامه نخواهد یافت٬ ابلهانه
استو بی‌شک جنگ بسیار ابلهانه است٬ اما این نکته مانع ادامه یافتن آن نمی‌شود. بلاهت پیوسته پابرجاست و اگر انسان پیوسته به فکر خویشتن نبود آن را مشاهده می‌کرد. همشهریان ما نیز دربرابر این وضع٬ مانند همه‌ی مردم بودند٬ به خویشتن فکر می‌کردند یا به عبارت دیگر٬ اومانیست بودند: بلاها را باور نداشتند. بلا مقیاس انسانی ندارد. از این رو انسان با خود می‌گوید که بلا حقیقت ندارد و خوب آشفته‌ای است که می‌گذرد. اما نمی‌گذرد و انسان‌هاهستتند که از خوابی آشفته به خواب آشفته‌ی دیگر دچار می‌شوند.»

– طاعون٬ آلبرکامو٬ رضا سید حسینی٬ نشر نیلوفر٬ ۱۳۷۵ ٬ صفحه ۷۱ و ۷۲

در کرونا همین شرایط را تجربه کرده‌ایم. وقتی چین به این بلا دچار شد٬ سردمداران سایر کشورها بیماری را دست‌کم گرفتند و به چینی‌ها خندیدند. وقتی بیماری به ایران رسید٬ مدام به دوستان و آشنایان در شهرهای دیگر تلفن می‌کردم و از آن‌ها می‌خواستم مواظب باشند. اما بیشترِ آن‌ها حرف‌هایم را جدی نمی‌گرفتند. این بلاهتی است که گریبان بشر را گرفته است.

در این رمان٬ بحث تفکر بشر در رویارویی با بلایای طبیعی مطرح است. درعین‌حال٬ «طاعون» پیامی برای آیندگان دارد. گویی حوادث شهر اوران به‌نوعی پیش‌بینی کرونای امروز بوده است. یک داستان اجتماعی که در قالب تفکر انسانی بیان می‌شود.

عابد: بارت به کامو در مورد کتاب «طاعون» اعتراض می‌کند و کامو پاسخ می‌دهد و می‌گوید افق دیدش در تدوین این کتاب گسترده‌تر از این‌هاست. می‌گوید که در مضمون این کتاب ظهور فاشیست‌ را پیش‌بینی کرده است.

نکته‌ی دیگر بحث تنوع شخصیت‌ها و بسط حوادث اجتماعی است. کامو می‌خواست بر پایه‌ی عمل و عصیان٬ دنیای دیگری بسازد. اما سوال این است: چرا طاعون به عصیان توجه دارد؟

قاسم‌زاده: آلبرکامو در بحبوحه‌ی جنگ دو کتاب نوشت. « بیگانه» و « طاعون» و درظاهر هیچ‌یک از این دو کتاب به جنگ مربوط نیست. در کنار این دو رمان٬ کتاب‌های بسیاری درمورد جنگ خوانده‌ایم. اما چرا دو کتاب آلبر کامو که ظاهراً ربطی به جنگ ندارند در زمان جنگ تا این حد مورد توجه قرار گرفتند؟

درباره‌ی جنگ بین ایران و عراق هم کتاب‌های بسیاری نوشته شده‌ است٬ اما همه‌ی آن‌ها در حال فراموش شدن هستند. چون در تمام آن‌ها سعی بر آن بوده است که واقعه به جای تاریخ ثبت شود. یعنی خواننده بین خودش و حوادث کتاب٬ فاصله می‌بیند. اما کامو به داستان‌هایش مفهومی استعاری می‌بخشد.

در «بیگانه»٬ مورسو را داریم و دوست دخترش و تعداد زیادی شخصیت. در این کتاب هم با نوعی طاعون روبرو هستیم که همان هجوم افکار عمومی است. همه می‌خواهند مورسو خط مشی و طرز فکر آن‌ها را دنبال کند. همین روند را در کتاب «کرگدن» اثر «اوژن یونسکو» و « طبل حلبی» نوشته‌ی « گونترگراس» نیز می‌بینیم. این کتاب‌ها تاریخ مصرف ندارند و در همه‌ی أدوار و در هرسرزمینی می‌شود آن‌ها را خواند.

اروپایی‌ها زمانی درگیر دو جنگ جهانی بودند. بارها به کشورهای همدیگر حمله کردند و همدیگر را کشتند٬ اما اکنون نه تنها جنگ را فراموش کرده‌اند٬ بلکه مرزهای خود را هم برداشته‌اند و از واحد پول یکسانی استفاده می‌کنند.

«طاعون» دو وجه دارد:

بررسی خطرات یک بیماری با چنین ابعادی

– ثبت تاریخ به شیوه‌ای مفید

در بخش پایانی کتاب٬ ریو و تارو روی بالکن خانه‌ای نشسته‌اند و تارو به به ریو می‌گوید که پدرم طاعون‌زده بود٬ من هم طاعون‌زده هستم. همه طاعون‌زده‌ایم. او طاعون را از سطح بیماری بالاتر می‌برد و به فرهنگی تبدیل می‌کند که باعث شروع جنگ جهانی اول و دوم شد. در حقیقت٬ می‌توان گفت اینجا صحبت از طاعونی است که همان نازیسم هیتلری است. طبق اصولنازیسم هیتلری٬ فرد اهمیت ندارد. آنچه مهم است جمع است. در کتاب «کرگدن» هم به همین مسئله اشاره می‌شود. اما واقعیت این است که با سلب شدن فردیت٬ تمدن بشری به خطر می‌افتد. اگر «فردیت» حذف شود٬ زندگی از بین می‌رود. هیتلر می‌خواست افراد را حذف کند٬ درست مثل کاری که طاعون می‌کند. آلبر کامو یک واقعه‌ی بزرگ را ثبت تاریخی می‌کند. جنگ جهانی جزیی از این واقعه محسوب می‌شود. رمز ماندگاری طاعون نیز همین است.

عابد: در این کتاب چهار «راوی و یادداشت‌گر طاعون» داریم:

– راوی پنهان ( که بعداً معلوم می‌شود دکتر ریو است)

– تارو ( که با یادداشت‌هایش روایت را نقل می‌کند)

– گران

– نویسنده‌ی اصلی ( آلبر کامو)

جمع گفته‌های این چهار راوی در کنار هم٬ داستان طاعون را رقم می‌زند.

مرگ تارو در روند داستان بسیار غافل‌گیرانه است. گران نیز می‌میرد. پس ریو باقی می‌ماند که در حقیقت شریک نویسنده است. در اینجا محتوا و فرمداستان یکی می‌شود.

جلیل‌زاده: همان‌طور که آقای قاسم‌زاده گفت٬ با وجود رواج فاشیسم٬ بارت از «طاعون» ایراد می‌گیرد و کامو در پاسخ می‌گوید که یکی از ابعاد طاعون٬ مقاومت اروپا در برابر فاشیسم است.

شخصیت رامبر هم در این کتاب بسیار مهم است. چون در حقیقت شخصیت فردی او به شخصیتی اجتماعی تبدیل می‌شود. یعنی از دغدغه‌های فردی ( عشق به محبوب و تمایل به گریز از شهر طاعون‌زده)  دست می‌کشد و مایل است به جامعه خدمت کند (پرستاری و یاری به بیماران).

کامو می‌گوید « طاعون» علی‌رغم همه‌ی انتقادهایی که به آن شده است٬ نوعی شهادت‌نامه است. حرف آن این است که اتحاد مردم با هم می‌تواند بیماری‌ای مثل طاعون- یا هر مصیبت و بلای دیگری –  را شکست دهد.

عابد: آلبر کامو در زندگی خودش فراز و فرودهایی زیادی داشت. وارد جریان‌های حزبی مختلف شد و از آن‌ها برید. نظرش را درباره‌ی خیلی ازایدئولوژی‌های رایج عوض کرد. با سارتر دوست دیرینه‌اش – قطع دوستی کرد. حتی به پوچ‌گرایی گرایش پیدا کرد و بعد در افسانه‌ی سیزیف نظرش را در این خصوص عوض کرد.

«بیگانه» داستانی است فردی٬ حال آنکه « طاعون» داستانی است که از جمع حرف می‌زند.

اکنون از آقای قاسم‌زاده خواهش می‌کنم درباره‌ی راوی‌ای صحبت کند که داستان را بی‌قضاوت بیان می‌کند٬ اما بذر عصیان را می‌کارد.

قاسم‌زاده: کامو در «بیگانه» می‌گوید مورسو قصد بازی ندارد. همه‌ی شخصیت‌ها در این کتاب بازیگرند٬ اما مورسو می‌خواهد زندگی کند و قصدبازی ندارد. تا وقتی مورسو مرد عرب را نکشته است٬ کسی با او کاری ندارد. اما به‌محض اینکه این اتفاق می‌افتد٬ تمام زندگی و اعمالش را جلوی چشمانش می‌آورند. این بازی است.

در پایان کتاب «طاعون» می‌فهمیم که راوی اصلی همان دکتر برنار ریو است. شاید اگر از اول می‌دانستیم همه‌ی وقایع کتاب از دریچه‌ی چشم او مطرح می‌شود٬ او را به قضاوت متهم می‌کردیم. اما دکتر ریو چون نمی‌خواهد درباره‌ی افرادی که با و در تعارضند (مثل پدر پانولو)٬ قضاوت کند٬ از ابتدا به خواننده‌ها نمی‌گوید که راوی شخص خودش است.

در این داستان سه شخصیت محوری وجود دارد: تارو٬ پانولو و ریو

بین تارو و ریو تضاد وجود ندارد٬ بلکه تفاوت هست. اما بین ریو و پانولوتضاد وجود دارد.

ریو پزشک است و مسائل را تحلیل نمی‌کند. برای یک پزشک٬ همه‌ چیز به واقعیت و علم بستگی دارد. اما کشیش به واقعیت کاری ندارد و دنیایشبرپایه‌ی تخیل است. گفتگوی بین ریو و پانولو٬ پیروزی واقعیت بر تخیل است. کشیش نمی‌تواند در کلیسایش بماند و بیرون نرود٬ چون آن وقت باید از خوشبختی فردی‌اش شرمنده باشد. پس مجبور است دست از تخیل بکشد و گام به جاده‌ی واقعیت بگذارد. فرق بین موعظه‌ی اول و دوم او نیز بر همین مبناست. هنگام دومین موعظه٬ کشیش به واقعیت دست یافته است. پس موعظه‌اش به‌گونه‌ای است که ریو تصور می‌کند کشیش دچار ارتداد شده است. درحقیقت٬ کشیش به شدت تحت تاثیر مرگ دردناک فرزند خردسال اتون واقع شده است. کودک بی‌گناهی که طعمه‌ی طاعون شد و با درد و رنج بسیار از این دنیا رخت بربست. پس برای کمک به مردم شتاب می‌کند و داوطلبانه برای پرستاری از بیماران طاعونی اقدام می‌کند. حقیقت به انسان‌های جاهل سیلی‌های دردناک می‌زند.

اما از سویی دیگر٬ همان‌طور که ذکر شد٬ تارو با ریو تضاد ندارد٬ بلکه تفاوت دارد. تارو می‌گوید پدرم طاعون‌زده بود و من را نیز طاعون‌زده‌ می‌خواست. او حکم اعدام را به سادگی صادر می‌کرد. من از او فرار کردم. می‌خواستم سیاستمدار شوم٬ اما دیدم که آن‌ها هم طاعون‌زده‌اند. درنهایت٬ من هم طاعون‌زده شدم.

تجربه‌ی تارو از واقعیت مردم طاعون‌زده‌ی اوران فراتر می‌رود. او واقعیت جهان را از طاعون جدا می‌کند و به کل جهان تسری می‌دهد.

پانولو به معصومیت اعتقاد دارد و ریو به فضیلت و این فضلیت است که می‌تواند بشریت را نجات دهد. پانولو مرد خداست و برای مرد خدا بشریت مهم نیست٬ او فقط می‌خواهد خدا را از خودش راضی کند. شکست پانولو٬ شکست قوانین ازلی و ابدی است و با این قوانین نمی‌شود انسان‌ها را نجات داد. اما٬ ریو قادر است انسان‌ها را نجات دهد. او بقیه‌ی پزشکان را ترغیب می‌کند تا از او پیروی کنند. ریو مثل کامو٬ آزادی‌خواهی تمام‌عیار است. او رامبر را به پلیس لو نمی‌دهد٬ چون به خوشبختی فرد اعتقاد دارد. او فرد بیمار را به یک شکل نجات می‌هد و فرد سالم را به شکلی دیگر.

در «طاعون» همه دگرگون می‌شوند. فرق کتابی مثل «طاعون» با داستان‌های حماسی در این است که در حماسه‌ها٬ شخصیت‌ها عوض نمی‌شوند و از او اول تا آخر به یک شکل باقی می‌مانند. اما در « طاعون» افراد طی دوران بلا و در حین تحمل کردن سختی‌ها تغییر می‌کنند. در این داستان نیز همه دگرگون می‌شوند به‌جز کوتار. کوتار در حقیقت٬ شکل دنیوی‌ شده‌ی پانولوست. او قادر است به همنوعانش ظلم کند.

ریو با نزدیکانش ارتباط بسیار کمی دارد. از اول داستان٬ همسرش برای مداوا به جایی دیگر رفته است. ارتباط او با زنش به چند تلگرام کوتاه خلاصه می‌شود. با مادرش نیز بسیار کم گفتگو می‌کند. تنها گفتگوی این مادر و پسرکنار بستر تارو است. زندگی ریو در وظیفه خلاصه شده است و این یعنی فضیلت.

عابد: کامو هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات می‌گوید که بسیاری از فلاسفه که دغدغه‌شان بشر است٬ نمی‌توانند بدون فکر کردن به دیگری حرفی برای گفتن داشته باشند.

قاسم‌زاده: نکته‌ی جالب و یا شاید نقطه ضعف این کتاب این است که حوادث کتاب در شهری عربی رخ می‌دهد. اما خبری از عرب‌تبارها در آن وجود ندارد. چند فرانسوی در این داستان نقش دارند و چند قاچاقی اسپانیایی.

نکته‌ی دیگر آنکه در این کتاب٬ زن نقشی ندارد. چند زنی هم که در این داستان حضور دارند٬ بسیار کمرنگند. مانند همسر دکتر ریو که از ابتدای داستان به شهر دیگری رفته است و فقط چند تلگرام از او به دست دکتر می‌رسد. مادر دکتر که او نیز نقش بسیار کمی دارد. همین‌طور ژان٬ همسر قاضی و معشوقِ رامبر.

جلسه با پرسش‌ و پاسخ ادامه پیدا کرد و در ادامه٬ منتقدان به پرسش‌های حاضران در جلسه پاسخ دادند.

پیوند کوتاه: https://tiaap.ir/zOiaF

About The Author

اسفندیاری ساناز
ساناز اسفندیاری
کرج

No Comments

Leave a Reply