مهناز صوفی
نام اثر: دیگر اسمت را عوض نکن
نویسنده: مجید قیصری
ناشر: نشرچشمه
سال انتشار: 1397
مجید قیصری، متولد ۱۳۴۵ در تهران با اصالت اصفهانی است. در جوانی جنگ را تجربه کرده و پس از پایان جنگ در سال ١٣۶٨ وارد دانشگاه علامه میشود و براساس علاقهٔ شخصی، رشتهٔ روانشناسی را انتخاب میکند. پس از پایان تحصیل، در سال ١٣٧٢ نوشتن را آغاز میکند. بهقصد نویسندهشدن قلم بهدست نمیگیرد، امّا بهدلیل تجربهای که در جنگ دارد، یادداشتهایی را از آن دوره به مرتضی سرهنگی نشان میدهد و از طرف او تشویق به نوشتن میشود. این آغاز نویسندگی قیصری است.
کتاب ” دیگر اسمت را عوض نکن” درباره نامه نگاریهایی بین دو کهنه سرباز دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق، در زمان صلح است. نامه هایی که از طرف یک سرهنگ عراقی نوشته شده و به مرز ایران فرستاده میشدند و توسط سرباز ایرانی خوانده میشود و جواب داده میشوند، که این باعث ارتباط و دوستی بین این دو شخص میشود. لحن متفاوت بین دو شخص بسیار جالب و مخاطب را مجذوب ادامه خواندن میکند.
این کتاب، جنگ تحمیلی ایران و عراق در کنار رودخانه خین و اشغال خرمشهر را به تصویر کشیده است و نگاهی متفاوت به جنگ را در مخاطب ایجاد میکند و توانایی نویسنده در داستان گوییِ خوب، تحسین برانگیز است، داستانش را به زیبایی آغاز میکند و به نقطهی اوج میرساند و انتهای داستان را با پایانی که باز گذاشته است تا ذهن خواننده را به چالش بکشد در مورد ابهاماتی که در داستان وجود دارد؛ خوب به پایان برده است، مانند شخصیت فواد صابر که تصمیم درباره انسان خوب یا بد بودنش در داستان را به عهده خواننده گذاشته است.
کتاب ” دیگر اسمت را عوض نکن” شاید اثر شاخصی در زمینه ژانر جنگی نباشد، ولی میتواند واقعیت تلخ جنگ را به تصویر بکشد. البته نویسندگانی هم بودند همچون ارنست همینگوی، که در کتاب “وداع با اسلحه” به خوبی سه عنصر عشق، جنگ و مرگ را بیان میکند.اما آنچه مهم است، تجزیه و تحلیل عمیق کسانی که درگیر جنگ هستند مورد ارزیابی قرار میگیرد. جنگ واقعیتی است تلخ، که میتواند از انسانها افرادی بیرحم و سنگدل بسازد. کسانی که در جامعه به زندگی عادی مشغول بودند، کسانی که میتوانستند عاشق باشند و مهربان، اکنون مشغول کُشتن هم نوع خود هستند. جنگهایی که اصولآ حاصل زیاده خواهی، حرص و طمع رهبران کشورهای مختلف است و سربازان چیزی جز یک قربانی نیستند.
ویرانی زندگی افراد، روح و روان آنها، به مراتب سنگین تر از ویرانی خانههاست. ویرانی که حاصل افکاریست بیمارگونه. آنچه از این ژانر جنگی به ذهن میرسد،این است که در شرایط سخت جنگ، روان پیچیدهی آدمی میتواند عشق و مهربانی را درک کند، آدمی به خودی خود درندهخو نیست، و جنگ ابزاری است برای رسیدن به خودکامگی افرادی که شاید هرگز تغییری در شخصیت این افراد دیده نشود.
شاید بتوان در دل داستان در آن قسمت که افسری شروع به نوشتن نامه میکند، عشق و درد را درک کرد. آنچه که فقدان آن در این کتاب به خوبی حس میشود، موقعیت درونی افرادی است که درگیر جنگ هستند، افرادی بیگناه که به ناچار باید خوی وحشیانهای از خود نشان دهند که اصلآ تمایلی به آن ندارند؛ و برای آنان کابوسی بیش نیست.
No Comments