جاناتان مرغ دریایی

سلام! کاربر مهمان

جاناتان مرغ دریایی

بسمه تعالی

نام اثر : جاناتان مرغ دریایی

نویسنده : ریچارد باخ

مترجم :فاطمه محمدی

سال انتشار: 1390

ناشر : انتشارات کتاب کوچه

مولف و گرد آورنده : آتنا اسدی

 

 

ریچارد دیوید باخ زاده 23 ژوئن 1936میباشد و پیشه ی ان خلبانی و نویسندگی و ملیتی امریکایی دارد که از نوادگان یوهان سباستین باخ،اهنگساز بزرگ و مشهور المانی بود.

و نیز تحصیلات خود را در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا لانگ بیچ گذرانده است همچنین سبک نوشتاری ان

هوا نوردی ،تخیلی و داستان فلسفی میباشد.از دیگر اثارشان :فراسوی ذهنم،پندار،هدیه پرواز و….میباشد.

 

 

 

سرکار خانم محمدی زاده سال 1349 متولد شهر تهران میباشند.

تحصیلات خود را در دانشگاه ازاد اسلامی در رشته مترجمی زبان انگلیسی گذرانده است.فعالیت خود را با ترجمه کتاب در نشر اشتیاق و کاروان شروع کرد.در سال 1386 نوین کتاب گویا را به عنوان اولین

ناشر تخصصی کتاب گویا با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاسیس کردو تا به امروز با همکاری ناشران چاپی متعددی اثار زیادی در حوزه های مختلفی تولید و منتشر کرده است.ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد،تمرین چهار میثاق از ترجمه ارزشمند ایشان میباشد.

 

دلیل انتخاب من از این کتاب این است که مصداق خواستن،توانستن میباشد .

نقاط قوت در این داستان:امید،اوج و در نهایت دیدن خود در انجایی است که میخواهی باشی.

 

ریچارد باخ جاناتان را در سال 1970به قلم در اورد.

داستان مرغ دریایی شگفت انگیزی است که نمیخواهد مثل بقیه مرغ های دریایی با عادت های محدود و بی فکر زندگی را ببیند وزندگی کند.

میخواهد فراتر برود،میخواهد اوج را لمس کند و خود را از عادات و قوانینی  که او را محدود خود کرده رها کند و قانون های بی مورد را بشکند،میخواهد به اوج برود.

به قولی (مرغی که بالاتر پرواز می کند دورتر را خواهد دید).

میخواهد به بهشتی دست یابد که با تلاش و باور ممکن است حتی در تاریکی اقیانوس و دریا!

او برعکس هم نوعانش تغییر را دوست دارد و از جمع مرغان هم نوعش رانده میشود فقط به خاطر اینکه تغییر در پیشرفت را میپسندد.در این حالت جاناتان تنها مانده است یا مرغانی که او را رانده اند؟؟

جان،مرغ دریایی،کتابی پر از امید ،داستان رهایی قوانینی که باعث محصور شدن میشوند و افکارمان را تحت تصرف قرار میدهد.

از این داستان میتوان اوج گرفتن را اموخت،اگر آن را باور داشته باشی !

هرگز نباید ناامید شد و همواره باید تلاش کرد .ریچارد باخ نویسنده این اثر دو کتاب در اینباره نوشته است(پرواز).

جاناتان که متمایز از مرغان دیگر بود همواره سعی در کشف کردن پرواز به انواع مختلف میکرد و بارها وبارها تلاش میکند.

مادرش به  جان میگوید تو میبایست همانند بقیه باشی چون تو مرغ دریایی هستی و باید پرواز در ارتفاع پایین را به پلیکان ها و آلباتروس بسپاری، و باید به دنبال غذا باشی.

فرق بزرگ او با بقیه این است که مرغ ها فقط برای این زندگی میکنند که به وجود آمدند ، و چون مرغ هستند پس باید فقط برای به دست آوردن غذا و یادگیری آن ، و یادگیری پرواز کردن ساده به وجود آمدهد اند و زندگی میکنند ، کاملا برعکس مرغ شگفت انگیز ، جان!

جان عقیده دارد که باید تلاش کرد.

او وقتی سعی دارد که مثل بقیه مرغ ها در اطراف اسکله و قایقر ماهی گیری به طرف نان و ماهی شیرجه بزند و به جدال و داد زدن بپردازد اما فایده ایی ند اشت او میدانست که حتما چیزی برای یادگرفتن و  متفاوت بودن وجود دارد طولی نکشید که در خلوت خود باز سعی بر تمرین کرد.

دانسته هایش از تیز بال ترین مرغان دریایی جهان بود.

در ارتفاع هزار پایی همانطور که بالهایش را با شدت هرچه تمام میزد به سوی امواج شیرجه زد و پی برد که چرا مرغان دریایی هیچ وقت شیرجه های پر قدرت و تند انجام نمیدهند.

(او با ممارست و تمرین های متعدد بر دانسته هایش میافزاید)…

در عرض 6 ثانیه با سرعت 100کیلومتر در ساعت در حال پرواز بود ،سرعتی که در آن بال هایش بی ثبات رو به بالا کشیده میشد ، همه ی توانش را به کار برد و تا حد امکان محتاط عمل کرد ، در سرعت بالا مهارش را از دست داد و این موضوع بارها و بارها تکرار شد.

همین باور و عشق است که او را به هدف رسانده است …

تا ارتفاع هزار پایی اوج گرفت …

ده ها بار تلاش کرده و هر ده بار وقتی سرعتش از 100کیلومتر در ساعت میگذشت مهارش را از دست میدهد وباور داشت به نتیجه ایی میرسد ، که چه شگردی را باید استفاده کند که سرعت بالای ، بال هایش را نگه دارد .

و همچنان نقطه هزار پایی را ادامه میدهد…وقتی به آن نتیجه ی دلخواهش نمیرسد میپذیردکه برای پرواز با سرعت باید مانند شاهین بال های کوتاه داشته باشد و باید به آنچه که هست یعنی یک مرغ دریایی بینوا و محدود قانع باشد و مانند دیگران باشد ، عادی ! و خوشحال  از اینکه راجب به پرواز چیزهایی دانسته است .

احساس شکست دیگر او را ناراحت نمیکرد ، چه زیبا بود پرواز در دل تاریکی ها !

رها از هر اندیشه ایی و پیش به سوی نوری که …

تاریکی ! همان صدای ژرف که نشانه ی هشدار است ، که مرغان دریایی هرگز در تاریکی پرواز نمیکنند !

اما جاناتان توجهه ای نمیکند و می گوید چه زیبا هست پرواز در دل تاریکی ها ، اگر قرار بود در تاریکی پرواز کنی باید چشمانی مانند جغد ، مغزی پیشرفته تر و بال هایی مانند شاهین  از آن تو بود .

جاناتان آنقدر وجودش درگیر شده که آخر ، راه حل را میابد ! …

100کیلومتر ،  150کیلومتر ، 200کیلومتر را در ساعت … و باز هم بیشتر و بیشتر و …

دشواری ها ، می یابد که هر چقدر تلاش کنی ثمره آن را میبینی و دشواری ها را پله پله پشت سر میگذاری.

پیمانش را با خود میشکند ، همان پیمانی که مانند مرغان هوایی باشد ، (کسی که به اوج میرسد نیازی به این عهد و پیمان ندارد ) و باز هم با طلوع آفتاب تمرین …

و باز ه.م ارتفاع … هنگامی فرود آمد که تشکیل شورای مرغان شروع شده بود .

(جاناتان ، مرغ دریایی ! وسط بایست ! )

(حتما فوج امروز شاهد موفقیت غیر منتظره ی من بوده ! )

من افتخار نمیخواهم ، آرزوی رهبری ندارم ، فقط میخواهم آنچه را یاد گرفته ام را نشان دهم .

اما این یک خیال بود او را ننگ شمردند .

جاناتان که با شنیدنش سست شده بود برایش غیر ممکن بود ، متوجه نیستند !

برایش مفهوم طرد شدن و تبعید بود ، زندگی در انزوا در صخره های  دور دست !

مرغی که تنها مانده، به تنهایی  محدود یت ها را تبدیل به موقعیت میکند .

او از پرواز و اوج بودن لذت میبرد زیرا میداند شدنی است .

و دوباره شبی به ئرواز در آمد دو مرغ در کنارش پدیدار شدند پر از نور ستاره و با شکوه !

جاناتان بدون کلامی آنها را آزمود ، آزمونی که هیچ مرغی را تا به حال نکرده بود . آنان مانند جان پرواز آرام ر ا بلد بودند گویی از جنس جاناتان بودند دور از محدودیت افکار .

_بسیار عالی هستید !

+ آمده ایم تو را ببریم !

میتوانی جاناتان چون بالا رفتن را آموخته ایی ، این یک درس بزرگ است که تو آن را گذرانده ایی .

 

(پس این بهشت است ) !

خاطرات زندگی که رانده شده بود کم کم به دست فراموشی میسپرد .

به درس هایی که آموخته بود اطمینان دارد .

در مکانی که رفته بود پس از ناپدید شدن ، دوازده مرغ را در کنارش میدید …

بال های گسترده بر باد شناور میشدند …

انان نیز آموخته بودند  …

که اینجا با زندگی قبلی فرق دارد در اینجا آموختن و پیشرفت وجود دارد ، مرغان آنجا با او هم فکر بودند دوستان زیادی در آنجا پیدا کرده بود که هر یک کارهای شگفت انگیزی میکردند که جان از دیدن آنها میماند و از  آنها میخواست که به او نیز یاد بدهند .

چیانگ ، یکی ار آنها ست که به کمال رسیده !

مرغ فرزانه ! چیانگ :عجیب است که مرغانی که به کمال رسیده اند را به خاطر سفر حقیر میدانند و به کندی نیز به جایی نمیرسند اما آنهایی که سفر کرده اند را به خاطر کمال کنار میگذارند به یکباره به همه چیز میرسند ، چیانگ آرام به آموختن جاناتان پرداخت .

برای آنکه به سرعت اندیشه به هرجا که میخواهی برسی باید تصور کنی آنجایی و رسیده ایی …

جان که سمج به یافتن چیزهای منحصر به فرد بود تلاش و تلاش کرد و با شگرد های … چیاگ ، به کمالی رسیده بود که چیاگ آن را داشت و او را با ان آشنا کرده بود

( همواره با عشق عمل کن ! )

حال جان رهبر و آموزنده ی مرغان شده است با سختی هایی …

به محل زندگی قبلی خود بر میگردد تا اندیشه ی بیهوده ی مرغان هم نوع خود را تغییر دهد  . تا رویاهایش را ثابت کند او یک مرغ در اوج است او در تاریکی به تنهایی پرواز کرده تا به این کمال برسد .

او هم عادی هست مثل بقیه ولی ، میخواهد ، باور دارد و پیشرفت را به دست میاورد و با محدودیت ها میجنگد …

اما چطور ؟ پس باید ایند د استان را خواند .

( مرغی که بالاتر پرواز میکند ، دورتر را خواهد دید ) مسئله  این است اما چگونه ؟…

پیوند کوتاه: https://tiaap.ir/ecI9b

About The Author

اسفندیاری ساناز
ساناز اسفندیاری
کرج

No Comments

Leave a Reply