نقد کتاب “کیمیاگر”
گزارش جلسه نقد کتاب « کیمیاگر»
انجمن صنفی مترجمان استان البرز در روز پنجشنبه مورخ ۹۸/۰۳/۰۲ با حضور جمعی از همراهان همیشگی خود و دوستداران کتاب، جلسه نقد و بررسی کتاب « کیمیاگر» یکی از آثار برجسته آقای پائولو کوئیلو نویسنده نامدار برزیلی را برگزار کرد.
در این جلسه سرکار خانم مژده جهانشاهیان به عنوان منتقد، این کتاب را از منظر فلسفی و عرفانی مورد نقد و بررسی قرار داد.
در گزارش زیر خلاصهای از این جلسه را مرور میکنیم…
بیوگرافی نویسنده:
پائولو کوئیلو نویسنده نامدار برزیلی در سال 1947 در شهر ریودو ژانیرو به دنیا آمد، پدر او مهندس و مادرش خانهدار بود. در کودکی به مدرسه مذهبی فرستاده شد. خانوادهاش دوست داشتند دنبالهرو پدر باشد و رشته مهندسی را انتخاب کند، اما او از همان کودکی رویای نویسندگی را در سر داشت و نخستین جایزه ادبیاش را در مسابقه ادبیای که در مدرسه برگزار شده بود، به خاطر انشای زیبایش گرفت. در همان سالها تحت فشار خانوادهاش دچار بحرانهای روحی گشت و حتی چندین بار در بیمارستان روانی بستری شد، اما خانوادهاش در انتها به این نتیجه رسیدند که اصلا مشکل روانی ندارد و تنها روحیه حساس و جستجوگر او برای یافتن راهی منحصر به فرد برای زندگی خودش، دلیل این پریشانی هاست.
او سالها بعد خاطرات کودکی و نوجوانیاش را دستمایه نگارش کتاب ” ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد” کرد که با استقبال بسیار زیادی در جامعه مواجه شد، مخصوصا از طرف کسانی که مشکلات روانی داشتند و توانست تاثیرات مثبتی در این افراد ایجاد کند.
در دوران جوانی به تئاتر و روزنامهنگاری روی آورد اما باز خانوادهاش عامل بازدارنده شدند و مجددا او را به سمت دانشگاه و رشته مهندسی سوق دادند، ولی خیلی زود دانشگاه را رها کرد و به انتشار نشریهای پرداخت اما این نیز دوام چندانی نداشت.
در سال 1970 شروع به سفر به گوشه و کنار دنیا کرد از آمریکای جنوبی، مکزیک، شمال آفریقا تا اروپا و سایر نقاط جهان.
سال 1973 در مبارزاتی برای دفاع از حقوق فردی انسانها با محوریت آزادیخواهی شرکت کرد و در نتیجهی آن، مدتی زندانی و شکنجه شد. پس از آزادی از زندان تصمیم گرفت تغییرات اساسیای در شیوه زندگیاش بدهد، در همان دوران در حالت شهود، تصویر مردی را در قلب خود احساس کرد و دقیقا دو ماه بعد، این فرد را در کافهای در هلند ملاقات کرد، او هرگز هویت آن مرد را فاش نکرد اما در خاطراتش میگوید که آن مرد به او توصیه کرده که به مذهب رو بیاورد و در این راه به زیارت بپردازد.
به همین دلیل در دهه 80 که از حساسترین دورههای زندگی او بود، عرفان مسیحی را مطالعه کرد و راه زیارتی سانتیاگو در مرز اسپانیا و فرانسه را در پیش گرفت. این شاهراه باستانی مسیری است که قرنها فرانسویها برای رسیدن به کلیسای جامع سنت جیمز از آن گذر میکنند.
کوئیلو عبور از این مسیر را رسیدن به یک آگاهی عمیق و اصطلاحا بیداری معنوی میداند و در پایان این راه، در سال 1987 شرح خاطرات سفرش را در کتاب “زیارت” یا ” خاطرات یک مغ” چاپ کرد.
یک سال بعد کتاب “کیمیاگر” را نوشت ولی هیچ کدام از آنها فروش چندانی نداشتند، تا اینکه کتاب سومش را به نام “بریدا” که محتوی آن عطیه برتر الهی است، نوشت و موفقیت درخشانی بدست آورد.
بعد از موفقیت کتاب بریدا، نگاهها به دو اثر قبلی کوئیلو جلب شد و زمان زیادی طول نکشید که هر دو در صدر پرفروشترین کتابها قرار گرفتند و سرانجام کتاب کیمیاگر رکورد فروش کتاب را در برزیل شکست.
این کتاب در سال 1994 به زبان فرانسه ترجمه شد و برای پنج سال متوالی جزو پرفروش ترین کتابهای فرانسه قرار گرفت.
در سخنانی وزیر فرهنگ فرانسه خطاب به پائولو کوئیلو میگوید: ” شما کیمیاگر میلیونها خواننده آثار خود هستید. کتابهای شما مایه خیر و برکتاند، زیرا نیروی خیالپرداز ما را بیدار میکنند و به ما انگیزه میدهند تا به جستجوی رویاهای خود برخیزیم.”
پائولو کوئیلو بیش از 30 عنوان کتاب منتشر کرده و بیش از 100 میلیون جلد کتاب از او در 150 کشور دنیا به فروش رفته است و همین امر موجب شده که لقب پرفروش ترین نویسنده پرتغالی زبان را دریافت کند.
او در سال 2007 از طرف سازمان ملل متحد به عنوان پیامآور صلح انتخاب شد و جوایز ادبی متعددی مانند جایزه بلورین موفقیت هنری، جایزه بامبی (ارزشمندترین جایزه ادبی کشور آلمان)، جایزه فیکشن کورین مونیخ و همچنین نشان لژیون دونور فرانسه را دریافت کرده است.
کوئیلو در برهه گفتگوی تمدنها سفری به ایران نیز داشت و اذعان داشته که ارادت ویژهای نسبت به عارف بزرگ ایرانی مولانا جلال
الدین بلخی دارد و برخی معتقدند که کتاب کیمیاگر برگرفته از دفتر ششم مثنوی معنوی میباشد.
خلاصه داستان:
“کتاب کیمیاگر” داستان پسر جوانی به نام سانتیاگو است که به دلیل علاقه به سفر و شناخت جهان، شغل چوپانی را انتخاب میکند.
شبی گوسفندانش را به کلیسای متروکی میبرد و در آنجا برای دومین بار خواب عجیبی میبیند که پسر بچهای با گوسفندانش بازی میکند و سپس دست او را میگیرد و به اهرام مصر میبرد و به او میگوید که در اینجا گنجی پنهان شده و تو باید آن را پیدا کنی.
او کنجکاو در پی کشف دلیل این خواب به نزد پیرزنی پیشگو میرود و پس از تعبیر خوابش تصمیم میگیرد که به دنبال رویا و افسانه شخصی خودش برود. در این راه با افرادی آشنا میشود و همچنین با سختیها و مشکلات بسیاری روبهرو میگردد و تجارب زیادی کسب میکند و در آخر گنج خود را پیدا کرده و افسانه شخصیاش را محقق میسازد.
نقد ادبی و محتوایی کتاب کیمیاگر:
کتاب کیمیاگر، داستانی نمادین است که آن را از دو دیدگاه فلسفی و عرفانی میتوان مورد بررسی قرار داد.
سبک داستان سورئال است و تا حدی به رئالیسم جادویی نیز نزدیک میشود. از دیدگاه فلسفه غربی میتوان بیان کرد که هدف این داستان توجه به رویاها و خواستههای انسان و ساختن افسانهای شخصی و تلاش برای رسیدن به آن میباشد اما از منظر دیگر میتوان این داستان را داستانی عرفانی دانست که در آن به سیر و سلوک یک عارف میپردازد.
در اینجا سعی داریم که این کتاب را از هر دو دیدگاه بررسی کنیم.
بهتر است در ابتدا به بررسی نمادهای داستان بپردازیم تا بسیاری از مفاهیم آن برایمان روشن و ملموس شود.
سانتیاگو، شخصیت اصلی داستان، خود نماد شخصی عارف و در جستجوی حقیقت است که از مادیات و تعلقات دنیوی در راه رسیدن به هدفی والاتر میگذرد و سختیها و مصائب سفر را به جان میخرد. از دیدگاه فلسفی نیز این شخص نماد ارادهای قوی و تسلیم ناپذیر در برابر سرنوشت است که در پی خواسته خود گام برمیدارد تا به هدفی برتر دست یابد.
نماد بعدی داستان گوسفندان سانتیاگو هستند که میتوان گفت مشخصه دو چیز در داستانند، یکی نماد مادیات و تعلقات دنیوی که برای رسیدن به هدف برتر ناچار خواهیم بود از آنها بگذریم و دیگری نماد انسانهای سطحی و سرسپرده که تسلیم سرنوشت میگردند و به دنبال افسانه شخصی خود و رسیدن به مرتبهای والاتر نیستند.
نماد سفر، به شکل ساده مسیریست برای رسیدن به هدف. هر مقصدی مسیری دارد که برای رسیدن به آن باید طی شود. از نظر عرفا سیر و سلوکی که یک عارف باید داشته باشد تا به کمال برسد و همچنین مواجهه با موانع و مشکلات در طول این سفر به دفعات دیده میشود.
دختر بازرگان در این داستان نماد عشق مادی و بیهدف است و به دلیل اینکه هیچ تناسب و ارتباطی با عشق آسمانیای که سانتیاگو به دنبال آن است ندارد در واقع عامل بازدارندهای برای او محسوب میشود، درست برعکس شخصیت فاطمه.
مرد ذرت فروش که سانتیاگو در بندر با او روبرو میشود، نماد اشخاصیست که هیچ دیدگاهی به عرفان ندارند و نسبت به افسانه شخصی خود کاملا بیتوجه بوده و غرق در زندگی مادی خود میشوند.
ملک صَدَق که ادعا دارد پادشاه سالیم است نماد یک مرشد داناست که سانتیاگو را با راه و رسم سفر آشنا کرده و به او یاد میدهد که چطور در طول سفر به نشانهها توجه کند تا به هدف نهایی خود برسد.
کیمیاگر داستان عملا نماد یک راهب مذهبی است. با وجودیکه شاید هدف افراد مذهبی و عرفا یکسان باشد و هر دو سعی در رسیدن به کمال و وصال با خدا را دارند اما طریقت و مسیرشان با یکدیگر کاملا متفاوت است.
صحرا و باد یکی دیگر از نمادهای پررنگ داستان هستند. سانتیاگو زبان باد و صحرا را بلد است و از طریق این دو بسیاری از نشانههای رسیدن به هدفش را دریافت میکند. در حقیقت ارتباطی که از طریق قلبش با صحرا برقرار میکند به او کمک میکند تا به افسانه شخصیاش دست پیدا کند. از این موضوع میتوان برداشت کرد که نشانهها همان آیات خداوند بر روی زمین هستند که اگر به آنها توجه کنیم به وجود خدا خواهیم رسید.
بلورفروش شخصیست که هدفش رفتن به مکه است اما برای تحقق آن هیچ کاری نمیکند، شاید دلیل این موضوع اینست که هدف او یک هدف ظاهری است که در صورت محقق شدن دیگر تمامی آرزوها و امیدهایش پایان میپذیرد و بهانهای برای گذران زندگی عادی و روزمرهاش نخواهد داشت.
مجموعه رویدادهایی که سانتیاگو در طول سفر با آنها مواجه میشود و کارهایی که انجام میدهد، مانند: چوپانی، بلورفروشی، کتاب خواندن و کیمیاگری و … همگی نماد تمرینهایی هستند که هر انسان در طول سفر خود تا رسیدن به هدف نهاییاش باید انجام دهد.
مرد انگلیسی نشانگر تقلید کورکورانه از یک آگاهی است. با اینکه او نیز افسانهای شخصی دارد اما راه اصلی را گم کرده و میخواهد با تقلیدی متعصبانه و بدون توجه به نشانهها و درک آنها، تنها از روی کتابها به افسانه شخصیاش که همان کیمیاگریست، برسد. که این نکته جای تامل بسیار دارد…
فاطمه نماد عشق والای زمینیست. عشقی که شاید به ظاهر بیاهمیت باشد اما دلیل و محرک سانتیاگو برای رسیدن به افسانه شخصیاش میگردد. در طریقت عرفان سالک در اولین مرحله از سلوک خود، اقدام به تمرینهایی برای تعالی روح خود میکند و در گام بعدی بینش خود نسبت به جهان و پیرامونش را پرورش میدهد اما مرحله نهایی این سیر و سلوک، عشق است. به عقیده عرفای بزرگی چون ابنعربی و مولانا، عشق زمینی تجلی عشق خداوند بر روی زمین است و اگر سالک این مرحله را پشت سر نگذارد هرگز نمیتواند به کمال برسد و این عشق نردبانیست برای رسیدن به عشق حقیقی و پروردگار.
در ادامه به بررسی ساختار داستان میپردازیم:
کتاب کیمیاگر یک داستان سورئال است یکی از عناصر مهم ادبیات و مکتب سورئالیسم خواب و رویاست. سورئالیستها بر این باورند که خواب و رویا و ناخودآگاه انسان دریچهای است به خودِ واقعی انسان. سورئال در زبان فارسی به فرا واقعگرایی ترجمه شده، به زبانی دیگر میتوان آن را واقعیت واقعیتر نامید. از ویژگیهای این سبک توجه به رویا، احساسات لحظهای، عبور از مرزهای پذیرفته شدهی باور و فرهنگ عامه، شگفتیآفرینی، حذف نکردن و پنهان نکردن احساسات و شکستن مرز ممکن و ناممکن میباشد که دقیقا تمام اینها در رمان کیمیاگر اتفاق میافتد و اساسا شالوده این داستان بر دیدن رویایی استوار است.
داستان روایتی ساده و روان دارد و کاملا رویدادیست، از یک کلیسای متروک شروع میشود و دقیقا در همان موقعیت و فضا تمام میشود. زاویه دید داستان دانای کل نامحدود است زیرا نه تنها در ذهن شخصیتهای داستان وارد میشود بلکه حتی از زبان اشیا و حیوانات هم سخن میگوید.
همچنین اصطلاحا داستانی تیپگرا میباشد، شخصیتهای فقیر، پادشاه، کاسب، مرد، زن، جوان و … هر کدام نماینده قشری از جامعه هستند.
بجز فاطمه هیچ یک از شخصیتهای داستان نام بومی ندارند و این هم یکی از راههایی بوده که کوئیلو انتخاب کرده تا خوانندههای مختلف، بهتر با کتابش ارتباط برقرار کنند. همینطور نام بردن از مذاهب و مکانهای شناخته شده مختلف، در داستانی که کاملا افسانه است باعث باورپذیری بیشتر خواننده میشود.
فضای داستان بسیار ساده و ملموس است. کوئیلو چنان زیبا رویا و واقعیت را با یکدیگر تلفیق کرده که باور نمیکنیم روایت پیشرو تنها یک داستان است و این تسلط نویسنده را نشان میدهد.
اما بعضی از منتقدین این سادگی و خطی بودن داستان را از نقاط ضعف آن میدانند و بر این عقیدهاند که شخصیتهای داستان اجازه نقشآفرینی آزادانه ندارند. داستان کاملا بسته است و هر چه که هست، خوب و بد ، به ذهن خواننده القا میشود و اجازه قضاوت ندارد. پیرنگ و درونمایه داستان محدود است و تعداد شخصیتها کم و ساده هستند.
اما از نگاهی دیگر، همین سادگی و محدودیت باعث خوشفهم شدن و یا اصطلاحا همهفهم شدن این کتاب شده است. خالی از لطف نیست که در اینجا نقل قولی از آقای محمدعلی جمالزاده نویسنده توانای کشورمان در دفاع از قلم ساده کوئیلو را بخوانیم:
” در مملکت ما، هنوز هم ارباب قلم عموما در موقع نوشتن، دور عوام را قلم گرفته و همان پیرامون انشاهای غامض و عوام نفهم میگردند، در صورتیکه در کلیه مملکتهای متمدن که سر رشته ترقی به دست آوردهاند انشا ساده و بیتکلفِ عوام فهم، روی سایر انشاها را گرفته و این تلنگریست برای کسانی که دغدغه آن را دارند که ای کاش میشد همه مردم را کتابخوان کرد.”
نتیجهگیری:
به نقل از کتاب کیمیاگر:
” هرگاه واقعا خواستار چیزی باشی، تمام کائنات دست به دست هم میدهند تا تو به خواستهات برسی.”
هر انسانی میتواند کیمیاگر زندگی خود باشد و قدرت این را دارد که آینده و سرنوشت خود را تغییر دهد.
کیمیاگری در معنای ظاهری یعنی تغییر ماهیت اجسام با اقداماتی جادویی!! اما اگر کمی تامل کنیم متوجه خواهیم شد که ساختن رویا و افسانهای شخصی و تلاش برای تحقق بخشیدن به آن، کمتر از جادو نیست و در حقیقت همان کیمیاگری حقیقی است و در این مسیر باید به نشانهها توجه داشته باشیم و بدانیم که موانع همیشه در انتظار ما خواهند بود اما بهتر است نگاه خود را به موانع و مشکلات پیشرو تغییر دهیم و آنها را آزمونی برای قدرتمند شدن و تعالی خود بدانیم، پس با شادمانی از آنها استقبال کنیم و تلاش کنیم تا لایق رسیدن به افسانه شخصی خود باشیم.
در پایان سخن را با جملهای بسیار زیبا از پائولو کوئیلو خاتمه میدهیم.
” تقدیر و عطیه الهی هر انسان اینست که در صحنه تاریک جهان یک دلاور نور باشد.”
تهیه و تنظیم متن نقد:
ساناز کمالی
من کتاب رو خوندم جالب بود ولی نقدش جالب تر مخصوصا نتیجه گیری رو خیلی خوشم اومد …ممنون
این کتاب یک ایراد مهمی که داره، روی افسانه شخصی تاکید داره. اما روشنه که افسانه های شخصی خیلی از انسانها، خواسته درست و شریفی نیست و ارزش نداره که انسان عمرش رو صرف به دست اوردن خواسته های کم ارزش و زودگذر کنه. مثل پول و مقام و… و حتی ممکنه در این راه بسیار ظلم ها و بی اخلاقی ها انجام بده برای رسیدن به خواسته اش.
دقت بفرمایید که هرچند از گنج صحبت شده و به هر حال گنج در حالت عادی عنصری مادی هست اما در اصل میتوان گفت گنج در این کتاب تنها استعارهایست از رؤیاهای انسان.
با نظر شما موافقم. ممنون که دیدگاه خودتون رو به اشتراک گذاشتید.