نقد و بررسی کتاب توفان سال موش
نقد و بررسی رمان «توفان سال موش»
اثر: محمد قاسمزاده
منتقدان: رضا عابد و ستار جلیلزاده
سهشنبه: ۱ تیرماه ۱۴۰۰- ساعت ۵ عصر
برگزار کننده: انجمن صنفی مترجمان البرز٬ انجمن ادبی بخوان با ما
سیوچهارمین نشست ادبی انجمن مترجمان البرز (با همکاری انجمن ادبی بخوان با ما) در تاریخ اول تیر ماه ۱۴۰۰ در خانه باغ فرهنگ و هنر٬ واقع در بلوار نبوت٬ کرج برگزار شد.
در این نشست که بهمنظور حفظ دستورالعملهای بهداشتی با تعداد کمی از حاضران در جلسه برگزار شد٬ رضا عابد و ستار جلیلزاده به بررسی و نقد رمان «توفان سال موش» اثر محمد قاسمزاده پرداختند. جلسه در ساعت ۱۷ آغاز شد و در ساعت ۱۹:۳۰ به پایان رسید.
عابد:
خدمت همه حاضرانِ در سالن و کسانی که ما را از طریق اینستاگرام میبینند٬ سلام و خیرمقدم عرض میکنم. اینجا جمع شدهایم تا رمانی را از محمد قاسمزاده نویسندهٔ توانای کشورمان مورد نقد و بررسی قرار دهیم. محمد قاسمزاده همیشه عاشق نوشتن بوده و هست. او حتی در بدترین شرایط هم قلم را زمین نمیگذارد. قاسمزاده بعد از فوت پسرش و خواهر همسرش در سال گذشته٬ کماکان به نوشتن ادامه داد. رمان توفان سال موش جدیدترین اثر اوست.
قاسمزاده:
من هم از همهٔ حاضران و نیز برگزار کنندگان این نشست٬ خانم اسفندیاری و خانم خراسانی کمال تشکر را دارم. درخصوص علاقهام به نوشتن باید بگویم٬ نوشتن تنها راه آرامش من و شیوهٔ من برای تحمل کردن ناکاستیها و مشکلات زندگی است. همانطور که آقای عابد گفت٬ بعد از مرگ فرزندم با نوشتن به خودم آرامش دادم. البته من تنها نویسندهای نیستم که در سوگ فرزند نشسته است.
فردوسی٬ حافظ٬ خاقانی و نظامی و نیز چنین مصیبتی را از سر گذراندند. از نویسندگان و شعرای معاصر نیز ابراهیم گلستان و اسماعیل خوئی فرزندان جوانشان را از دست دادند. همچنین مهدی اخوان ثالث در زمان حیاتش به سوگ دختر جوانش نشست. من هم مانند این افراد علیرغم از دست دادن فرزندم به نوشتن ادامه دادم. حتی وقتی در بخش سیسییو بیمارستان بستری بودم٬ از پسرم خواستم برای من دفتر و رواننویس بیاورد و ۴۰ صفحه از رمانم را در بستر بیماری نوشتم.
در بدو این نشست مایلم از کارهای اخیرم و یا کتابهایی که در دست نگارش و انتشار دارم صحبت کنم.
– داستان کوتاه و قدیمیای دارم که آن را پایهٔ یک رمان جدید قرار دادهام و عنوان «پروانگی» را برای آن انتخاب کردهام.
– طرح داستانیای دارم در حد هفتاد و پنج صفحه که این روزها مشغول کار روی آن هستم تا به یک رمان تبدیل شود. البته کاری است که به طول خواهد انجامید.
– کتاب دیگری را برای انتشار به نشر کارنامه سپرده بودم. تحقیقی است راجع به «هزار سال داستان فارسی». سیصد داستان ایرانی را انتخاب کردهام و اصطلاحات قدیمیای را که در آنها بود مورد بررسی قرار دادهام. این کتاب حدود ۱۵۰۰ صفحه است که هشت سال پیش به اتمام رسید٬ اما تا کنون منتشر نشده است. اکنون دیگر مایل نیستم این کتاب را با نشر کارنامه منتشر کنم و آن را با ناشر دیگری منتشر خواهم کرد. کتاب کامل است و آمادهٔ انتشار. داستانهای منتخبم در این کتاب به چهار بخش تقسیم شدهاند: داستانهای جادویی٬ داستانهای پیکارسک (رندنامه)٬ داستانهای زنان و داستانهای طنز.
اما برگردیم به این رمان. نوشتن رمان توفان سال موش سه سال طول کشید.
سپس محمد قاسمزاده بخشی از کتاب توفان سال موش را برای حضار خواند.
عابد:
لحن صمیمی کتاب باعث شد با نظر محمد قاسمزاده دربارهٔ این کتاب موافق باشم. ایشان در تاریخ ۱۱ خرداد در مصاحبه با روزنامهٔ ایران گفت که کتابش را بهگونهای نگاشته که هم خوانندگان عام و هم طرفداران کتابهای خاص بتوانند از این رمان لذت ببرند. درحقیقت٬ چنین سبکی در ادبیات ما مغفول مانده است: کتابی که پاسخگوی طیف وسیعی از سلیقهها باشد.
چطور میشود اثری نوشت که هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام داشته باشد؟ رمان توفان سال موش حجیم است و تعدد شخصیت و رخداد دارد و از تعلیق در آن استفاده شده است. کتابی است بسیار پرکشش. اما این یک سوی قضیه است. چنین ویژگیهایی برای خوانندهٔ خاص کافی نیست. چون خوانندگان خاص دنبال لایههای پنهان در داستان هستند.
این رمان بخشی از زندگی را به خواننده نشان میدهد و نویسنده این کار را با زبردستی انجام داده است: یعنی با ادغام کردن افسانهها و اسطورههای گذشته با پردهای از آینده و این جزء خصوصیات ارزشمند این کتاب است.
میتوان گفت نویسنده در این رمان عقبهٔ ما را در ادبیات ملی بهشکل شخصیتی به نام سنمار بازآفرینی کرده است. درعینحال٬ برخی صحنههای کتاب یادآور صحنههای معروف فیلمها و نمایشهای معروف است٬ مانند کرگدن اثر اوژن یونسکو و حملهٔ پرندهها به شهر که نوعی رئالیسم جادویی- بهشیوه آثار مارکز- در آن بهکار رفته است. البته طرز نگارش حوادث فراطبیعی در این کتاب بهگونهای است که آنها را باورپذیر میکند و خواننده میتواند آنها را قبول کند.
قاسمزاده در این رمان٬ بازی حیرتانگیزی با اعداد انجام داده است. مثلاً بازی با عدد ۱۱ و نیز استفاده از افسانههای کهن در این رمان بسیار بارز است.
البته بهخاطر داشته باشید که ما در رمان توفان سال موش بهدنبال زمان روایی هستیم و نه زمان تقویمی. یعنی زمان وقوع حوادث در این رمان ممکن است با هم همخوانی نداشته باشد. چون همانطور که گفتم زمان در این داستان روایی است و نه تقویمی.
رمان مملو است از دوتاییها. بهقول دریدا دنیا چیزی بهجز دوتاییها نیست. تعامل دوتاییها در دنیا اجتنابناپذیر است.
در انتهای رمان گاوهای سرخ و گاوهای سیاه میآیند. گاو سرخ تمثیل مسیح است و به مفهوم وقوع آخرالزمان است. چون در این رمان آرمانشهر در آستانهٔ ویرانی است و چیزی به نابودی آن نمانده است.
تمام داستان به محوریت شخصیتی بهنام پریافسا طرحریزی شده است. اما باید گفت در این کتاب٬ انتهای داستان کماکان باز است و ادامه دارد و هیچ دالی به مدلول نمیرسد. بلکه هر دالی به دال دیگر ختم میشود. دیگر آنکه نویسنده طنز و تراژدی را بهطرز زیبایی با هم مخلوط کرده است.
جلیلزاده:
آقای عابد بسیاری از نکات را گفت و گرهها را باز کرد. من رمان توفان سال موش را در چهار روز خواندم. روز آخر صد و پنجاه صفحه را یکجا خواندم و یادداشت برداری کردم.
باید بگویم که داستان از زبان دانای کل بیان میشود و حوادث در شهری مشخص رخ میدهد. سیر زمان را هم آقای عابد بهخوبی شرح داد. حوادث در زمان معاصر٬ یعنی صد سال اخیر رخ داده است. سبک رمان هم واقعگرایی جادویی است. از نظر من ابراهیم پریافسا خودِ راوی است و گرچه راوی دانای کل است٬ اما انگار پریافسا همین دانای کل است و قصه از دید او بیان میشود.
مثلاً همان کتاب بیآغاز و بیپایان پریافسا. این نماد براساس شعری از محتشم کاشانی بیان شده است: ما ز آغاز و ز انجام جهان بیخبریم اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است
بسیاری از کتابهای قاسمزاده به زبان عربی و برخی زبانهای دیگر ترجمه شده است. قاسمزاده اسطوره را خوب میشناسد و استفاده از اسطورهها در این رمان برای خواننده بسیار جذاب است.
داستان ۸ شخصیت اصلی دارد که تا انتهای داستان خواننده را با خود همراه میکنند:
۱. ماهان سنمار یا معمار شهر که البته هویت این فرد تا صفحه ۸۱ برای خواننده مشخص نیست.
۲. ابراهیم پریافسا
۳. باریش خمارگو یا دکتر خمارگو٬ یعنی فرد وراجی که ذاتاً وراج است و حضور او در شهر باعث میشود همه به وراجی بیفتند.
۴. شیده سلطانی٬ شخصیتی که کاریزماتیک است.
۵. مالک که هویتش تا اواخر داستان برای خواننده مجهول میماند و در پایان خواننده را غافلگیر میکند. شخصیتی مثل ضحاک دارد که در بخش عمدهٔ کتاب از دید خواننده پنهان است و در انتها مشخص میشود که ارباب همان مالک است.
۶. گندو
۷. گلاب خانم
۸. غلام
در عین حال داستان سیزده شخصیت درجه دوم دارد که در بخشهایی از داستان حضورشان ملموس است. مانند مختار و الماس٬ عزیزه و میانچهرک و البته صد و هجده شخصیت دیگر در این رمان هست که فقط از آنها نام برده شده است.
در آخر باید به شخصیتهای حقیقی هم اشاره کنم مثل: استالین٬ ملوک ضرابی٬ آیرون ساید و مانند آنها.
قاسمزاده:
اسم رمان از کتاب جهانگشای جوینی اقتباس شده است. جلد سوم این کتاب درباره تاریخ مغول است. در آنجا از توفان سال موش صحبت شده است که توفانی است هولناک.
بسیاری از شخصیتها را از ترکیبی از چند شخصیت آشنای خودم درست کردهام. یعنی این شخصیتها در دنیای واقعی وجود دارند و من آنها را براساس شناخت خودم با هم ترکیب کردهام و شخصیتی جدید خلق کردهام.
گندو در سانسکریت یعنی کرگدن. بودا میگوید: چونان کرگدن تنها سفر کن. گندو تنها سفر میکند و شغلش خالکوبی است.
بهطور کلی سعی میکنم ویژگیهای شخصیتها را بهشکل گنگ بیان کنم و اجازه میدهم خواننده خودش به نتیجه برسد.
جلیلزاده:
اکنون مایلم به تصاویر سینمایی در این رمان اشاره کنم.
۱. پرواز پرندهها در دوازده روز برفراز شهر (به عدد ۱۲ توجه کنید.)
۲. خواب پریافسا که همزمان با گندو خواب گاوهای سرخ را میبینند.
۳. بیماریهای وراجی و سکوت و امثال آن.
۴. ماجرای پرت شدن جنازهٔ صادق از گورستان
۵. ماجرای عزیزه در خانهٔ عمی قزی که بین خوابوبیداری صفر را میبیند.
۶. ماجرای بیماری سوزاک جوانها
۷. ماجرای پهلوان اکبر و خالکوبیها
۸. ماجرای از قبربرگشتهها و تسخیر شهر بهدست مردگان
۹. ماجرای نقش گلاب خانم که گربه را به درمانگاه میبرد و گربه میمیرد و ماجراهای مشابهی که برای دیگران پیش میآید.
۱۰. ماجرای وارد شدن مرد تنومند به دفتر دکتر خمارلو که از دکتر برای مادرِ مُردهاش دارو میخواهد.
۱۱. ماجراهای دکتر خمارلو و سکتهٔ او
۱۲. ماجرای مرموز سکتههای قلبی اعضاء باند عقرب
۱۳. ماجرای مرگ نکیسا
در پایان رضا عابد فرصتی را برای پرسشوپاسخ برای حضار در سالن و نیز برای بینندگان اینستاگرامی این نشست در نظر گرفت و به پرسشهای آنها پاسخ داد.
این نشست در ساعت ۱۹:۳۰ به پایان رسید.
No Comments